رستانرستان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

رز ووشه

نيست

الان به پست قبلی نگاه کردم دیدم اصل مطلب رو ننوشتم ... حالا ادامه و یه چیزای دیگه... اکثرا عادت د اری که کسی از بیرون میاد به نام صداش میکن و میگی سلام ... مثلا بابا بزرگت اومد گفتی: بابایی سلام ... یا عادل سلام و... اگه نخواهی چیزی رو بگی اینطوری میگی : مرسی ممنون نیست ... ببخید(ببخشید) نسیت ... اگه نخوای لباس بپوشی میگی لباس دوست نیست ... اگه کسی دعوات کنه تهدیدش میکنی که من دوست نیست ... اکثر موارد مرسی یا ممنون رو درست بکار میبری اخیرا هم که یاد گرفتی بگی بسه ممنون مثلا وقتی دیگه نمی خواهی به خوردن ادامه بدی ... روی دستات یا یه چیز دیگه الکی شماره میگری و تکرار میکنی 2..12 و... و مثلا موبایله و تلفنی باهاش حرف میزنی مثلا ب...
27 مرداد 1393

سلام بابایی

زیاد وقت ندارم و ساعت 5 عصره و من یه روز خیلی پرکاری رو تو اداره داشتم .. واقعا خسته شدم البته الان یه مدته که وضع کارم تو اداره به همین منواله و من هر روز دارم 6 و 7 از اداره در میام.... تو دیگه قشنگ همه حرفا رو تکرار میکنی و حواست خیلی جمعه پریشب که از خونه مامان بزرگ برمی گشتیم تو راه یه ساندویچی دیدی و گفتی رستان گشنه ... ساندویچ و نوشابه و سس ما هم برات خریدیم وبا عادل خوردین درحالیکه همن شب من ساعت حدود 9 رسیده بودم خونه دیدم مامان بزرگ اره بهت غذا میده(مرغ و رشته پلو) البته مرغ خالی رو داشت بهت میداد چون معمولا اصلا برنج نمی خوری ولی مرغ خالی رو امکان داره یه کم بیشتر بخوری و 3 یا 4 قاشق با هزار ادا خوردی و بعد گفتی بسه ممنون و بقی...
18 مرداد 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رز ووشه می باشد